هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از عشق، رنجش، و دلتنگی سخن میگوید. شاعر از درد دل، عشق نافرجام، و بیتوجهی معشوق شکایت میکند و با اشاره به فرهاد و شیرین، سنگدلی معشوق را به تصویر میکشد. همچنین، انتقاداتی به زاهدان و دنیاپرستان دارد و از ابهام در بیان احساسات گله میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و انتقادی است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارات تاریخی و ادبی نیاز به دانش پیشینه دارد.
شمارهٔ ۱۰۷۵
هر لحظه به غمزه دل ریشم چه خراشی
چشم از نظرم پوشی و خون از مزه پاشی
فرهاد شکایت ز دلی داشت که از سنگ
جانا چه شود گر دلی از سنگ تراشی
رخت دل و دین پیش بتان گر به بها رفت
ای جان فرومایه تو باری چه قماشی
هر نیر که بر سینه زدی گو دل و جان هست
فارغ ز چه بنشینی و بیگانه چه باشی
زاهد چه به چنگ آری ازین شهرت و گلبانگ
گیرم که چو بوبکر رهابی شده فاشی
کس فهم نکرد از خط لب نقش دهانش
مفهوم نشد نکته مبهم به حواشی
بشکست کمال از سخنت قدر کمالین
چون از گهر و لعل سپاهانی و کاشی
چشم از نظرم پوشی و خون از مزه پاشی
فرهاد شکایت ز دلی داشت که از سنگ
جانا چه شود گر دلی از سنگ تراشی
رخت دل و دین پیش بتان گر به بها رفت
ای جان فرومایه تو باری چه قماشی
هر نیر که بر سینه زدی گو دل و جان هست
فارغ ز چه بنشینی و بیگانه چه باشی
زاهد چه به چنگ آری ازین شهرت و گلبانگ
گیرم که چو بوبکر رهابی شده فاشی
کس فهم نکرد از خط لب نقش دهانش
مفهوم نشد نکته مبهم به حواشی
بشکست کمال از سخنت قدر کمالین
چون از گهر و لعل سپاهانی و کاشی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.