هوش مصنوعی: شاعر در این متن از شب دراز و درد فراق یار می‌نالد و از ناتوانی خود در تغییر اوضاع شکایت می‌کند. او به رغم ناخواستن این شب طولانی، خود را ناتوان از تغییر آن می‌بیند. در ادامه، شاعر به زیبایی‌های بهار در میان زمستان اشاره می‌کند و از عشق و دلبستگی خود سخن می‌گوید که نمی‌تواند از آن بگذرد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۳۶

شب دراز که مانند زلف یار من است
چو زلف یار به دست است کار کار من است

ز روزگار همین یک دم است حاصل من
که کار ساز دلم بار ساز گار من است

نخواهم آخر این شب ولی چه شاید کرد
که کارها همه بیرون ز اختیار من است

چو صبح پرده دری می کند شکایت ها
همی کنم بر آن کس که غم گسار من است

میان فصل زمستان تو چون بهار منی
میان خانه گلستان و لاله زار من است

به هیچ رنگی ز دستش نمی توانم داد
ضرورت است که نقش خوشش به کار من است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.