هوش مصنوعی: این شعر به بیان دردها و رنج‌های انسان در فراق یار و مشکلات زندگی می‌پردازد. شاعر از دوری یوسف از یعقوب، از دست رفتن قدرت سلیمان، وداع آدم از بهشت و رفتن خضر از چشمه حیات یاد می‌کند. او همچنین به فتنه‌ها و غوغاهای مردم اشاره کرده و در نهایت به امید پایان یافتن این روزگار سخت و بازگشت زیبایی‌های از دست رفته در بهار اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار بوده و نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین برخی از مفاهیم مانند فتنه و غوغای مردم ممکن است برای کودکان نامناسب باشد.

شمارهٔ ۸۸

جان ها در آتشند که جانان همی رود
سیلاب خون ز دیدهٔ گریان همی رود

یعقوب را زیوسف خود دور می کنند
خاتم برون ز دست سلیمان همی رود

آدم وداع سایهٔ طوبی همی کند
خضر از کنار چشمه حیوان همی رود

صحرا و شهر فتنه و غوغای مردم است
تا خود چه داوری ست که سلطان همی رود

دیدی که آدمی چه کشد در وداع جان
بر ما ز هجر یار دو چندان همی رود

دردا که گوهری ست گران مایه صحبتش
دشوار دست داده و آسان همی رود

این می کشد مرا که درین غصه یار نیز
پر آب کرده چشم و پریشان همی رود

امیدوار باش درین حاله ای همام
کاین جور روزگار به پایان می رود

در موسم بهار کند عاقبت رجوع
حسنی که در خزان زگلستان همی رود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.