۲۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۶

چو چشم مست بدان زلف تابدار آید
اسیر بند کمندت به اختیار آید

دلی که در شکن زلف بیقرار افتاد
عجب بود که دگر با سر قرار آید

نظر جدا نکند از کمان ابرویت
اگر ز چشم تو صد تیر بر شکار آید

میان چشم جهان بین خود کنم جایش
اگر زکوی تو گردی بدین دیار آید

روم به کوی تو پنهان و غیر تم باشد
بران سگی که دران منزل آشکار آید

برای مهره مقصود پیش چندین خصم
که راست زهره که اندر دهان مار آید

فتاد کشتی ها در میان غرقابی
که راضیم که یکی تخته با کنار آید

کشم ملامت عشقت به رسم سربازان
به راه عشق سلامت کجا به کار آید

تو را ندید ملامتگرم و گر بیند
ز گفته های خود انصاف شرمسار آید

هزار سال به آب حیات و خاک بهشت
بپرورند مگر زین گلی به بار آید

چو بلبلان به زمستان همام خاموش است
در انتظار مگر بوی نو بهار آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.