۴۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷

دوش از لبت ربوده ام ای مهربان شکر
پیداست در بیان من امروز آن شکر

چون نی به خدمت تو بسی بسته ام میان
تا همچو نی گر فتهام اندر دهان شکر

در عمر خود لبم ز لبت یک شکر گرفت
آری به کیل می بفروشد ازان شکر

از تاب آفتاب رخت تا نگردد آب
شد زیر سایه خط سبزش نهان شکر

پیش از خط ولب تو نگارا ندیده ام
دیگر که از نبات کند سایه بان شکر

جانم فدای آن لب جانان که می دهد
از ذوق اندکی به مذاقم نشان شکر

باد لبت چو می گذرد بر زبان من
حالی می شود ز زبانم روان شکر

وصف لبت نهاد شکر در دهان من
گر بیش ازین بگویم گردد زبان شکر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.