۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۸

اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش
ور بود تشنه جگر چشمهٔ حیوان در پیش

لذت آب ز سیراب نباید پرسید
این سخن خوش بود از تشنه جیحون اندیش

ذوق آن حال کسی راست که از نوش وصال
به فراغت شود و می خورد از هجران نیش

مرد را آرزوی نفس حجاب نظر است
التفاتی به جهان زان ننماید درویش

عشق بازان حقیقت همه بازی شمرند
مهر آن دل که بود در هوس مرهم ریش

عشق حالی ست عجب زان نتوان داد نشان
نرسیده ست به ما مدعیان نامی بیش

تو هم آیینه و هم ناظر و هم منظوری
چشم بگشای ودر آیینه ببین صورت خویش

ای همام این سخن از دفتر اصحاب دل است
تا نشویی ورق نفس ندانی معنیش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.