۲۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۷

چو ترک من بگشاید برابروان کاکول
هزار دل بر باید به یک دم آن کاکول

عجب مدار تو زان ماه روی مهر جبین
که آفتاب رخش راست سایه بان کاکول

من آشکارا جان را به باد خواهم داد
که دیده ام دل خود را نهان دران کا کول

هزار دل ز سر پای بر توان چیدن
اگر به شانه کندشاه دلبران کا کول

بر آید از دل و جان عزیز خویش چو من
هران کسی که نهاده ست دل بران کاکول

چو باد ناله زارم به گوش او برساند
سبک به رقص در آید در آن زمان کاکول

هران دلی که ربود آن دو چشم او از خلق
نداد هیچ امانش مگر به جان کاکول

سلامت ار هوست می کند همام مگرد
به گرد آن بت گل روی ضیمران کا کول
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.