هوش مصنوعی: شاعر در این متن به عنوان یک عاشق و مهمان ناخوانده در جمع یاران حاضر شده است. او خود را آب حیات برای عاشقان تشنه و عاملی برای شادی و رنگ و بوی مجلس می‌داند. با وجود پنهان بودن از دید اغیار، با رخساری گلگون و زلفی معطر در جمع حاضر شده است. شاعر از عشق و هجران سخن می‌گوید و بیان می‌کند که سرانجام پریشان‌حال به سوی عاشقان بازگشته است. او با زلفی چو چوگان می‌خواهد دل سرگشتگان را همچون گوی سرگردان کند و با وجود ترک برخی عادات، بی‌کم و کاست به سوی یاران بازگشته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نیاز به درک عمیق‌تری داشته باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای سنین پایین‌تر قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۳۵

پیش یاران امشبی ناخوانده مهمان آمدم
عاشقان تشنه لب را آب حیوان آمدم

مجلس این قوم را از رنگ و بویی چاره نیست
با رخ گل گون و زلف عنبر افشان آمدم

صورت جانم که هر چشمی نبیند روی من
فارغم کز دیدهٔ اغیار پنهان آمدم

عاشقانم را چو بر گوی گریبان غیرت است
امشبی بی زحمت گوی گریبان آمدم

در سخن از پسته خندان همی ریزم شکر
کمتر از نقلی که بر سر وقت باران آمدم

عاشقان را گر چه از هجران پریشان داشتم
عاقبت هم بر سر ایشان پریشان آمدم

تا دل سرگشتگان چون گوی سرگردان کنم
اینک امشب با سر زلف چو چوگان آمدم

گر چه تر کم خوی ترکی کرده ام بیرون زسر
برسر یاران خود بی کیش و قربان آمدم

سال ها در جست و جویم بود سر گشته همام
تا نپنداری که من در دستش آسان آمدم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.