۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۱

در ان نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
زخواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک بر آرم
به آرزوی توخیزم به جست و جوی تو باشم

به مجمعی که در آیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم

حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم

می بهشت ننوشم ز جام و ساغر رضوان
مرا به باده چه حاجت چومست بوی تو باشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.