۲۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۵

مرا چو سرو نو باید به بوستان چه کنم
چومست روی توام رنگ ارغوان چه کنم

حکایتی که مرا بود با لب و دهنت
نمود اشک به اغیار من نهان چه کنم

اگر نه روی تو باشد کجا برم دیده
وگر نه راز تو گویم من این زبان چه کنم

خیال بود مرا کز تو بر توان گشتن
بیامودم و دیدم نمی توان چه کنم

دلم ز نرگس شوخت علاج می طلبد
طبیب نیز چو مست است و ناتوان چه کنم

چو چشمت از نظر خلق شرمسار شود
به طیره گوید کز دست عاشقان چه کنم

مرا چو نیست شبی راه در گلستانت
جز آن که می نهمت سر بر آستان چه کنم

چو بوسه یی ز لبش خواستم جوابم داد
رقیب می نگذارد من ای فلان چه کنم

همام پیش لبت جان به تحفه می آرد
لبت چو آب حیات است گفت جان چه کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.