هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه‌ای است که در آن شاعر به زیبایی معشوق و عشق عمیق خود اشاره می‌کند. او از دیدن جمال معشوق شادمان است و بیان می‌کند که حتی سنگ‌های زیر پای معشوق برایش ارزشمند هستند. شاعر مذهب خود را عاشقی و قبله‌گاهش را روی معشوق می‌داند و تأکید می‌کند که بدون معشوق، زندگی برایش بی‌معناست. او از سخنان معشوق لذت می‌برد، حتی اگر دشنام باشد، و زیبایی معشوق را منشأ الهام غزل‌های خود می‌داند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق و دلدادگی ممکن است برای سنین پایین نامناسب تلقی شوند.

شمارهٔ ۱۴۶

عالمی را به جمالت نگران می بینم
نه بدین دل نگرانی که من مسکینم

مکرم دست اجل از سر پا بنشاند
ورنه تا هست قدم از طلبت ننشینم

بر سر کوی تو یاسر بنهم با باشد
آستان تو شبی تا به سحر بالینم

سنگی هایی که قدمگاه تو باشد
آن شب لعل و یاقوت کنم از مژه خونینم

مذهبم عاشقی و قبله من روی تو شد
من ازین مذهب اگر دور شوم بی دینم

نه چنان فتنه آن شکل و شمایل شده ام
که بود عزم تماشای گل و نسرینم

غیرت آید نظرم را به غرامت گیرد
بی تو گر سرو روان یا گل خندان بینم

به گدایان نرسد آن لب شیرین باری
تو سخن گوی که تامن شکری می چینم

خوشم آید سخنت ور همه دشنام دهی
آفرین بر لبت آن دم که کنی نفرینم

زان حلاوت که ز وصف تو دهانم یابد
می توان دید اثری در سخن شیرینم

داد حسن تو ملاحت به غزلهای همام
چون بخوانم در و دیوار کند تحسینم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.