هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر عشق و اشتیاق شدید شاعر به معشوق است. او در جستجوی معشوق به هر دیاری سفر کرده، اما نشانای از او نیافته. شاعر خود را نالایق وصال معشوق میداند و از دوری و فراق رنج میبرد. او امیدوار است که نسیمی از گلزار معشوق بوزد و بلبل اسیر قفس را آزاد کند. در نهایت، شاعر اعلام میکند که حاضر است جان خود را در راه عشق معشوق بدهد.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۹۸
در آرزوی تو گشتم به هر دیار بسی
مرا ز روی تو هرگز نشان نداد کسی
وجود خاکی ما را به کوی دوست چه کار
که نیست لایق باغ بهشت خار و خسی
همی روم ز پی کاروان فقر مگر
به گوش ما رسد از دور ناله جرسی
به آتشی که درین شب ز دور می بینم
کجا رسم که به موسی نمی رسد قبسی
ندید منزل سیمرغ چشم شهبازان
خیال بین که تمنا می کند مگسی
به باد رفت سر سرکشان درین سودا
هنوز در سر ما هست ازین طلب هوسی
مگر که باد نسیمی بیارد از گلزار
که هست بلبل مسکین اسیر در قفسی
به جانم از نفس صبح می رسد بویت
زعمر خویشتنم هست حاصل آن نفسی
در اشتیاق تو خواهد همام جان دادن
که عاشقانت ازین درد مرده اند بسی
مرا ز روی تو هرگز نشان نداد کسی
وجود خاکی ما را به کوی دوست چه کار
که نیست لایق باغ بهشت خار و خسی
همی روم ز پی کاروان فقر مگر
به گوش ما رسد از دور ناله جرسی
به آتشی که درین شب ز دور می بینم
کجا رسم که به موسی نمی رسد قبسی
ندید منزل سیمرغ چشم شهبازان
خیال بین که تمنا می کند مگسی
به باد رفت سر سرکشان درین سودا
هنوز در سر ما هست ازین طلب هوسی
مگر که باد نسیمی بیارد از گلزار
که هست بلبل مسکین اسیر در قفسی
به جانم از نفس صبح می رسد بویت
زعمر خویشتنم هست حاصل آن نفسی
در اشتیاق تو خواهد همام جان دادن
که عاشقانت ازین درد مرده اند بسی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.