هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از معشوق خود به عنوان موجودی الهی و بینظیر یاد میکند. او بوی معشوق را همراه با باد صبا توصیف میکند که به مردم یادآور بهشت است. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق سخن میگوید و خود را گدای درگاه او میداند. همچنین، او تأکید میکند که هرگز آستان معشوق را حتی در برابر تخت شاهی نمیفروشد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۲۱۴
می کند بوی تو با باد صبا همراهی
خلق را می دهد از بوی بهشت آگاهی
اثر کفر نماندی به جهان از رویت
کر نکردی سر زلفت مدد گمراهی
خجلم زان که به رخسار تو گویم ماهی
کز تو تا ماه تمام است زمه تا ماهی
آفتاب است که مشهور جهان است به حسن
چشم بد دور زرویت که چومه پنجاهی
ما گدایان شرف از خاک درت یافته ایم
همه خواهند تورا تا تو که را می خواهی
گر بود سوی همامت نظری ور نبود
آستانت نفروشیم به تخت شاهی
همه جویند تورا تا تو که را میجویی
از درت دور نگردد چو سگ خرگاهی
خلق را می دهد از بوی بهشت آگاهی
اثر کفر نماندی به جهان از رویت
کر نکردی سر زلفت مدد گمراهی
خجلم زان که به رخسار تو گویم ماهی
کز تو تا ماه تمام است زمه تا ماهی
آفتاب است که مشهور جهان است به حسن
چشم بد دور زرویت که چومه پنجاهی
ما گدایان شرف از خاک درت یافته ایم
همه خواهند تورا تا تو که را می خواهی
گر بود سوی همامت نظری ور نبود
آستانت نفروشیم به تخت شاهی
همه جویند تورا تا تو که را میجویی
از درت دور نگردد چو سگ خرگاهی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.