هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، زیبایی معشوق و تأثیر آن بر شاعر را توصیف می‌کند. شاعر از دیدن معشوق و حضور همیشگی او در خیالش سخن می‌گوید و از تنهایی و دوری شکایت می‌کند. او معشوق را به خورشید و یاقوت تشبیه می‌کند و از عطر و شیرینی سخنش یاد می‌کند. در نهایت، شاعر اظهار می‌کند که زبان از توصیف کمال معشوق عاجز است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی از تشبیهات و مفاهیم ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۲۱۵

اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تاتو منظور منی شاکرم از بینایی

نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا
که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی

چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست
شرمم آید که شکایت کنم از تنهایی

در مه و مهر به یاد تو نظر می کردم
غیرتم گفت به چشمم که زهی هر جایی

لایق منصب حسنت نبود گر گویم
که چو خورشید جهان گیر و جهان آرایی

گر به رنگ گل رخسار تو بودی خورشید
همچو یاقوت نمودی فلک مینایی

با مشام تو لب خوش نفست همنفس است
مجمر و عود نه و عطر همی آسایی

در حدیث تو که جانی ست روان شیرینی
بیش از ان است که گویم شکری میخایی

سخنت را همه گوشیم و زندق سخنت
گوش بیهوش نداند که چه می فرمایی

سخنی لایق وصفت ز زبان می طلبم
ای دریغا که وفا می نکند گویایی

مهرورز توهمام است زهی حسن و کرم
تازه شد در دل پیرم هوس بر نایی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.