هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و جدایی می‌پردازد و درد فراق از معشوق را با تصاویر زیبایی مانند چشمی بی‌نور و زر خالص توصیف می‌کند. شاعر بیان می‌کند که جدا شدن از جانان سخت‌تر از فدا کردن جان است و دوستی واقعی حتی با دوری هم خدشه‌دار نمی‌شود. همچنین، او از معشوق می‌خواهد که حتی اگر به دیدارش نمی‌آید، یادگاری از خود بفرستد. شعر با تأکید بر قدرت عشق که فراتر از ثروت و فقر است، پایان می‌یابد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و صنایع ادبی پیچیده، فهم آن را نیازمند سطحی از بلوغ فکری و ادبی می‌کند.

شمارهٔ ۲۱۹

دانی چگونه باشد از دوستان جدایی
چون دیده یی که ماند خالی ز روشنایی

سهل است عاشقان را از جان خود بریدن
لیکن ز روی جانان مشکل بود جدایی

در دوستی نباید هرگز خلل ز دوری
اگر در میان جانان مهری بود خدایی

هر زر که خالص آید بریک عیار باشد
صد بار اگر در آتش او را بیازمایی

ای نور چشم بینا داری فراغت از ما
اما خوش بدین تمنا دایم که زان مایی

گر صحبتت فقیری جوید عجب نباشد
با عشق در نگنجد سلطانی و گدایی

مارا طمع نباشد پرسیدن و عیادت
از زلف خود نسیمی بفرست اگر نیایی

هر کار به بوی زلفت جان را نمی سپارد
در جان او نباشد بویی ز آشنایی

ای چون همام شهری افتاده در کمندت
زین بند کس نیابد تا جاودان رهایی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.