هوش مصنوعی:
این متن داستانی است درباره یک مرد که در تعقیب دزدی است، اما توسط فرد دیگری فریب میخورد و دزد را رها میکند. سپس متوجه میشود که فرد فریبنده خودش دزد است. در ادامه، متن به موضوعاتی مانند حقیقت، فریب، و درک عمیق از ذات و صفات الهی میپردازد. همچنین، به مسائلی مانند تقدیر، جبر و اختیار، و نقش انسان در سرنوشت خود اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن شامل مفاهیم فلسفی و عرفانی پیچیدهای است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، موضوعاتی مانند فریب و حقیقت ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد.
بخش ۷۶ - فوت شدن دزد بواز دادن آن شخص صاحبخانه را کی نزدیک آمده بود کی دزد را دریابد و بگیرد
این بِدان مانَد که شخصی دُزد دید
در وُثاق اَنْدَر پِیِ او میدَوید
تا دو سه میدان دَوید اَنْدر پَیاَش
تا دَراَفْکَند آن تَعَب اَنْدَر خَویَش
اَنْدَر آن حَمله که نزدیک آمَدَش
تا بِدو اَنْدَر جَهَد، دَریابَدَش
دُزدِ دیگر بانگ کردش که بیا
تا بِبینی این عَلاماتِ بَلا
زود باش و باز گَرد ای مَردِ کار
تا بِبینی حالْ اینجا زارْ زار
گفت باشد کان طَرَف دُزدی بُوَد
گَر نگردم، زود این بر من رَوَد
در زن و فرزندِ من دستی زَنَد
بَستنِ این دُزد سودم کِی کُند؟
این مُسلمان از کَرَم میخوانَدَم
گَر نگردم، زود پیش آید نَدَم
بر امیدِ شَفْقَتِ آن نیکخواه
دُزد را بُگْذاشت، باز آمد به راه
گفت ای یارِ نِکو اَحْوال چیست؟
این فَغان و بانگِ تو از دستِ کیست؟
گفت اینک بین نِشانِ پایِ دُزد
این طَرَف رفتهست دُزدِ زَنْبِمُزد
نَکْ نِشانِ پایِ دُزدِ قَلْتَبان
در پِیِ او رو بِدین نَقْش و نِشان
گفت ای اَبْله چه میگویی مرا
من گرفته بودم آخِر مَر وِرا
دُزد را از بانگِ تو بُگْذاشتم
من تو خَر را آدمی پِنْداشتم
این چه ژاژ است و چه هَرزه ای فُلان
من حقیقت یافتم، چِه بْوَد نِشان؟
گفت من از حَقْ نِشانَت میدَهَم
این نِشان است، از حقیقت آگَهَم
گفت طَرّاری تو یا خود اَبْلَهی؟
بلکه تو دُزدیّ و زین حال آگَهی
خَصْمِ خود را میکَشیدم من کَشان
تو رَهانیدی وِرا کاینک نِشان؟
تو جِهَتگو، من بُرونَم از جِهات
در وِصالْ آیات کو، یا بَیِّنات؟
صُنْع بیند مَردِ مَحْجوب از صِفات
در صِفات آن است کو گُم کرد ذات
واصِلان چون غَرقِ ذاتَنْد ای پسر
کِی کُنند اَنْدَر صِفاتِ او نَظَر؟
چون که اَنْدَر قَعْرِ جو باشد سَرَت
کِی به رنگِ آب اُفْتَد مَنْظَرَت؟
وَرْبه رنگِ آب باز آیی زِ قَعْر
پس پَلاسی بِسْتَدی، دادی تو شَعْر
طاعَتِ عامه، گناهِ خاصِگان
وَصلَتِ عامه، حِجابِ خاصْ دان
مَر وزیری را کُند شَهْ مُحْتَسِب
شَهْ عَدوِّ او بُوَد، نَبْوَد مُحِب
هم گناهی کرده باشد آن وزیر
بی سَبَب نَبْوَد تَغَیُّر ناگُزیر
آن کِه زَاوَّل مُحْتَسِب بُد خود وِرا
بَخت و روزی آن بُدهست از اِبْتِدا
لیک آنْک اَوَّل وزیرِ شَهْ بُدهست
مُحْتَسِب کردنْ سَبَب فِعْلِ بَد است
چون تو را شَهْ زآسْتانه پیش خوانْد
باز سویِ آستانه باز رانْد
تو یَقین میدان که جُرمی کردهیی
جَبْر را از جَهْل پیش آوردهیی
که مرا روزیّ و قِسْمَت این بُدهست
پس چرا دی بودَت آن دولت به دَست؟
قِسْمَتِ خودْ خود بُریدی تو زِ جَهْل
قِسْمَتِ خود را فَزایَد مَردِ اَهْل
در وُثاق اَنْدَر پِیِ او میدَوید
تا دو سه میدان دَوید اَنْدر پَیاَش
تا دَراَفْکَند آن تَعَب اَنْدَر خَویَش
اَنْدَر آن حَمله که نزدیک آمَدَش
تا بِدو اَنْدَر جَهَد، دَریابَدَش
دُزدِ دیگر بانگ کردش که بیا
تا بِبینی این عَلاماتِ بَلا
زود باش و باز گَرد ای مَردِ کار
تا بِبینی حالْ اینجا زارْ زار
گفت باشد کان طَرَف دُزدی بُوَد
گَر نگردم، زود این بر من رَوَد
در زن و فرزندِ من دستی زَنَد
بَستنِ این دُزد سودم کِی کُند؟
این مُسلمان از کَرَم میخوانَدَم
گَر نگردم، زود پیش آید نَدَم
بر امیدِ شَفْقَتِ آن نیکخواه
دُزد را بُگْذاشت، باز آمد به راه
گفت ای یارِ نِکو اَحْوال چیست؟
این فَغان و بانگِ تو از دستِ کیست؟
گفت اینک بین نِشانِ پایِ دُزد
این طَرَف رفتهست دُزدِ زَنْبِمُزد
نَکْ نِشانِ پایِ دُزدِ قَلْتَبان
در پِیِ او رو بِدین نَقْش و نِشان
گفت ای اَبْله چه میگویی مرا
من گرفته بودم آخِر مَر وِرا
دُزد را از بانگِ تو بُگْذاشتم
من تو خَر را آدمی پِنْداشتم
این چه ژاژ است و چه هَرزه ای فُلان
من حقیقت یافتم، چِه بْوَد نِشان؟
گفت من از حَقْ نِشانَت میدَهَم
این نِشان است، از حقیقت آگَهَم
گفت طَرّاری تو یا خود اَبْلَهی؟
بلکه تو دُزدیّ و زین حال آگَهی
خَصْمِ خود را میکَشیدم من کَشان
تو رَهانیدی وِرا کاینک نِشان؟
تو جِهَتگو، من بُرونَم از جِهات
در وِصالْ آیات کو، یا بَیِّنات؟
صُنْع بیند مَردِ مَحْجوب از صِفات
در صِفات آن است کو گُم کرد ذات
واصِلان چون غَرقِ ذاتَنْد ای پسر
کِی کُنند اَنْدَر صِفاتِ او نَظَر؟
چون که اَنْدَر قَعْرِ جو باشد سَرَت
کِی به رنگِ آب اُفْتَد مَنْظَرَت؟
وَرْبه رنگِ آب باز آیی زِ قَعْر
پس پَلاسی بِسْتَدی، دادی تو شَعْر
طاعَتِ عامه، گناهِ خاصِگان
وَصلَتِ عامه، حِجابِ خاصْ دان
مَر وزیری را کُند شَهْ مُحْتَسِب
شَهْ عَدوِّ او بُوَد، نَبْوَد مُحِب
هم گناهی کرده باشد آن وزیر
بی سَبَب نَبْوَد تَغَیُّر ناگُزیر
آن کِه زَاوَّل مُحْتَسِب بُد خود وِرا
بَخت و روزی آن بُدهست از اِبْتِدا
لیک آنْک اَوَّل وزیرِ شَهْ بُدهست
مُحْتَسِب کردنْ سَبَب فِعْلِ بَد است
چون تو را شَهْ زآسْتانه پیش خوانْد
باز سویِ آستانه باز رانْد
تو یَقین میدان که جُرمی کردهیی
جَبْر را از جَهْل پیش آوردهیی
که مرا روزیّ و قِسْمَت این بُدهست
پس چرا دی بودَت آن دولت به دَست؟
قِسْمَتِ خودْ خود بُریدی تو زِ جَهْل
قِسْمَتِ خود را فَزایَد مَردِ اَهْل
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۷۵ - تتمهٔ اقرار ابلیس به معاویه مکر خود را
گوهر بعدی:بخش ۷۷ - قصهٔ منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.