هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از مفاهیم عرفانی و فلسفی سخن می‌گوید. او به موضوعاتی مانند عشق، معرفت، عیب‌جویی، حسد و دوری از حقیقت می‌پردازد. شاعر از ماهی و شیخ به عنوان نمادهایی برای بیان مفاهیم عمیق استفاده می‌کند و به مخاطب هشدار می‌دهد که از عیب‌جویی و حسد دوری کند و به سوی حقیقت و معرفت حرکت نماید.
رده سنی: 18+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از نمادها و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

بخش ۹۶ - بقیهٔ قصهٔ ابراهیم ادهم بر لب آن دریا

چون نَفاذِ اَمرِ شیخ آن میر دید
زآمدِ ماهی شُدش وَجْدی پَدید

گفت اَهْ، ماهی زِ پیران آگَه است
شُهْ تَنی را کو لَعینِ دَرگَه است

ماهیان از پیرْ آگَهْ، ما بَعید
ما شَقی زین دولت و ایشان سَعید

سَجْده کرد و رفت گریان و خَراب
گشت دیوانه زِ عشقِ فَتْحِ باب

پس تو ای ناشُسْته‌رو در چیستی؟
در نِزاع و در حَسَد با کیستی؟

با دُمِ شیری تو بازی می‌کُنی
بر مَلایک تُرکْ‌تازی می‌کُنی

بَد چه می‌گویی تو خیرِ مَحْض را؟
هین تَرَفُّع کم شُمَر آن خَفْض را

بَد چه باشد؟ مِسِّ مُحْتاجِ مُهان
شیخْ کِه بْوَد؟ کیمیایِ بی‌کَران

مِس اگر از کیمیا قابل نَبُد
کیمیا از مِسّ هرگز مِس نشُد

بَد چه باشد؟ سَرکَشی، آتش‌عَمَل
شیخ کِه بْوَد؟ عینِ دریایِ اَزَل

دایم آتش را بِتَرسانَند از آب
آب کِی تَرسید هرگز زِالْتِهاب؟

در رُخِ مَهْ عَیْب‌بینی می‌کُنی
در بهشتی خارچینی می‌کُنی

گَر بهشت اَنْدَر رَوی تو خارْجو
هیچ خار آن‌جا نیابی غیرِ تو

می‌بِپوشی آفتابی در گِلی
رَخْنه می‌جویی زِ بَدْرِ کامِلی

آفتابی که بِتابَد در جهان
بَهرِ خُفّاشی کجا گردد نَهان؟

عَیْب‌ها از رَدِّ پیران عَیْب شُد
غَیْب‌ها از رَشکِ پیرانْ غَیْب شُد

باری، اَرْ دوری زِ خِدمَت، یار باش
در نَدامَت چابُک و بر کار باش

تا از آن راهَت نَسیمی می‌رَسَد
آبِ رَحمَت را چه بَندی از حَسَد؟

گَرچه دوری دور، می‌جُنْبان تو دُم
 حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلّوا وَجْهَکُم

چون خَری در گِل فُتَد از گامِ تیز
دَم به دَم جُنبَد برایِ عَزْمِ خیز

جای را هَموار نَکْنَد بَهرِ باش
دانَد او که نیست آن جایِ مَعاش

حِسِّ تو از حِسِّ خَر کمتر بُده‌ست
که دلِ تو زین وَحَل‌ها بَرنَجَست

در وَحَلْ تأویل و رُخْصَت می‌کُنی
چون نمی‌خواهی کَزْ آن دل بَرکَنی

کین رَوا باشد مرا، من مُضْطَرَم
حَق نگیرد عاجزی را از کَرَم

خود گرفته‌سْتَت، تو چون کَفْتارِ کور
این گرفتن را نبینی از غُرور

می‌گُوَند این جایگَهْ کَفْتار نیست
از بُرون جویید کَنْدَر غار نیست

این هَمی‌گویند و بَندَش می‌نَهَند
او هَمی گوید زِ من بی‌آگَهَند

گَر زِ من آگاه بودی این عَدو
کِی نِدا کردی که آن کَفْتار کو؟
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹۵ - طعن زدن بیگانه در شیخ و جواب گفتن مرید شیخ او را
گوهر بعدی:بخش ۹۷ - دعوی کردن آن شخص کی خدای تعالی مرا نمی‌گیرد به گناه و جواب گفتن شعیب علیه السلام مرورا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.