هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به موضوعاتی همچون عشق الهی، تسلیم در برابر ارادهٔ خداوند، ناپایداری دنیا، ظلم و بی‌عدالتی در جهان، و هنر و زیبایی می‌پردازد. شاعر از زبان عاشقی دل‌سوخته سخن می‌گوید که در برابر جبر روزگار تسلیم است، اما از نابرابری‌ها و نابسامانی‌های جهان گلایه دارد. همچنین، او به زیبایی‌های طبیعت و هنر اشاره می‌کند و از قدرت کلام و خامه در بیان حقایق سخن می‌گوید.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی دارد. همچنین، برخی از ابیات حاوی انتقادات اجتماعی و نگاه تلخ به نابسامانی‌های جهان هستند که ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد. علاوه بر این، زبان شعر کلاسیک و استفاده از اصطلاحات پیچیدهٔ ادبی، فهم متن را برای سنین پایین‌تر دشوار می‌کند.

شمارهٔ ۱ - نیایش و عرض شکوی

پرتو روی تو را نیست جهان پرده دار
امتلأ الخافقین شارق ضوء النهار

ای من و بهتر ز من، بندهٔ فرمان تو
گر دل و گر دین بری، این لنا الاختیار؟

عالم اگر دشمن است چون تو پناهی چه غم؟
رد شطاط الذی، عند ذوی الاقتدار

لطف تو بیگانه نیست، از چه شفیع آورم؟
بائسک المستجیر، عزتک المستجار

لاله گلزار توست، سینه اخگرفروز
واله دیدار توست دیده اخترشمار

زاهد گر باهشی، باده کش و توبه کن
از خرد دوربین وز هوس نابکار

گوش به حکم توایم، مرد زبان نیستیم
طاعت اگر ردکنی، حاش لنا الاختیار

عربده افزون کند حادثه با گوشه گیر
لطمه زند بیشتر، موج به دریا کنار

وه که ندارد درنگ، گردش گردنده چرخ
شهد کند در شرنگ، ساغر لیل و نهار

زحمت بیهوده دید ناخن اندیشه ام
آه که جز باد نیست، در گره روزگار

این به دمی بسته است وان به غمی می رود
هستی بد عهد بین، شادی بی اعتبار

همسر دیرینه اند، دیده گشا و ببین
خنده رنگین گل، گریه ابر بهار

آه چه سازد کسی با تب و تابی چنین؟
چهره روز آتشین، طره شب تابدار

خار به چشمم خلد، از گل و ربحان او
روی جهان دیدنی نیست درین روزگار

از فلک پشت خم، شد قد دونان علم
کار جهان شد بهم، گشت هنر عیب و عار

تافت به فن زال دهر، دست قوی چیرگان
همچو کمان حلقه شد، بازوی خنجرگذار

تاب تحمّل نماند، یا لجاالهاربین
علم ستیرالجبین، جهل خلیع العذار

پشت جوانمرد را بار لئیمان شکست
ریخت جو برگ خزان، پنجهٔ گوهرنثار

بار خران چون برد، دوش غزال حرم؟
شیر ژیان چون کشد ناز سگ جیفه خوار؟

هر طرفی یکّه تاز، کودن دون فطرتی ست
تکیه زنان هر خری ست جای صدور کبار

خامه همان به که رو تابد ازین گفتگو
نیست به شکر نکو، حنظل ناخوشگوار

رونق بستان بود شور صفیرت حزین
بلبل دستان شود، چون تو یکی از هزار

چون که پی امتحان با مژه خون چکان
خامه نهی در بنان، صفحه کشی در کنار

مایه به معدن دهد کلک جواهر رقم
نکته به دامن برد طبع بدایع نگار

صبح قیامت دمید از جگر سوخه
خوشترم آمد درین گرم صفیر اختصار
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شمارهٔ ۲ - در توحید باری تعالی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.