۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵

چند به غمزه خون کنی خاطر ناشکیب را
بر رگ جانم افکنی، طرّهٔ دلفریب را؟

این ستم دگر بود، کز تف خوی گرم تو
گریه به کام دل نشد، عاشق بی نصیب را

ناله به زیر لب گره، چند کنم که می زند
باد بهار دامنی، آتش عندلیب را

از اثر تبسّم غنچهٔ ناشکفته اش
بلبل گلستان کند، نوگل من ادیب را

خنده په زخم من چرا، شور لبت نمی زند؟
از نمک کرشمه ات، نیست خبر، رقیب را

نیست اگر پسند تو، شیوهٔ بی گنه کشی
از گنهم حساب کن، شکوهٔ بی حسیب را

گر مددی کند حزین ، فیض دم مسیح ما
نیم شبی قضا کنم، نالهٔ عندلیب را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.