هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دردها و حسرت‌های زندگی خود می‌گوید. او از بخت سیاه، روزگار تیره و سردی مهربانی‌ها شکایت دارد و آرزو می‌کند تا از رنج‌های هستی رها شود. شعر با تصاویری مانند غبار، شمع مزار، خزان و گل‌های پژمرده، فضایی غمگین و حسرت‌بار را ترسیم می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی، همراه با بیان دردها و ناامیدی‌های زندگی، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند مرگ و حسرت نیاز به درک بالاتری از زندگی دارند.

شمارهٔ ۴۹

بیابان مرگ حسرت کرده ای مشت غبارم را
به باد دامنی روشن نما، شمع مزارم را

نمی آید به لب افسانهٔ بخت سیاه من
نگاه سرمه سایی، تیره دارد روزگارم را

نگاهی کن که فارغ گردم از درد سر هستی
بیا ساقی به یک پیمانه می بشکن خمارم را

درین بستان سرا از سرد مهری، چون گل رعنا
خزان رنگ زردی در میان دارد بهارم را

حزین از اضطراب دل به کوی یار می ترسم
تپیدنها به باد آخر دهد، مشت غبارم را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.