۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱

خداوندا تسلی کن، دل امّیدواران را
به الفت آشتی ده، آن قرار بی قراران را

غم دیرینه دارد الفتی با چشم گریانم
شراب کهنه مشتاق است، ابر نو بهاران را

نمک پروردهٔ عشقیم اوا داربم از لبت شوری
به مرهم آشنایی نیست، داغ دلفگاران را

سلوکم در طریق عشق با یاران به آن ماند
که مور لنگ همراهی کند، چابک سواران را

گریبان چاک باشد دلق ما تردامنان تا کی؟
به می آلوده گردان، خرقهٔ پرهیزگاران را

دل عاجز، حریف ترک چشمت کی تواند شد؟
به خون غلتانده مژگانت، صف خنجرگذاران را

حزین آسودگی صورت نبندد با سخن سنجی
کمند از ییچ و تاب خود بود، معنی شکاران را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.