۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲

بلا شد گوشهٔ چشم ترحم بی گناهان را
نگه٬ تیغ سیه تاب است٬ این مژگان سیاهان را

ز چشم مست دارد یاد، ساقی باده پیمایی
درٻن مجلسکه ساض داد، یارب خرشنگاهال را؟

سر تسلیم می سایم، به خاک عجز و می ‎کنم
شکست دل مبارک باد، خیل کج کلاهان را

ندارد بت پرستی عیب و عار خود پرستیدن
خدا توفیق کیش کفر بخشد، دین پناهان را

به هر خاری به دشت آتش زدم از گرم رفتاری
چراغی داشتم در پیش پا، گم کرده راهان را

توان این نکته فهمید از ادای چشم قربانی
که هستی در تماشا محو شد، حیرت نگاهان را

حزین از دیده می پالم نگاه حسرت آلودی
که از آغوش مژگان داده ام، خاک صفاهان را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.