۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱

سر خط تعلیم شد، شیوه استاد را
کلک کهن مشق من، تیشهٔ فرهاد را

هر سر موی من است، اینکه به میدان عشق
سینه به نشتر دهد، دشنه فولاد را

بر رخ گلرنگ تو، منت پیمانه نیست
غازه چه حاجت بود، حسن خداداد را؟

در چمن دلبری رشک بر و دوش تو
داده به آشفتگی، طرهٔ شمشاد را

ناله به خونم تپید، دیده به حالم گریست
تا تو گشادی کمین، غمزهٔ صیاد را

حسن تو حیرت فزا، ناز تو پیمان گسل
از چه تسلی کنم، خاطر ناشاد را

داد دهی بر طرف، رخصت فریاد نه
آه چه سازد کسی این همه بیداد را؟!

کرد مسخر تو را، دقت افکار من
رشته چه سان زد گره، بال پریزاد را؟

باز به آن کو رسد، مشت غبارم حزین
هست به هم الفتی، خاک من و باد را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.