۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۶

فتنهٔ روز جزا در قدم جلوهٔ اوست
با قیامت قد او دست و گریبان برخاست

چون برد شمع، سرخود به سلامت بیرون؟
صبح از بزم تو، با زخم نمایان برخاست

چقدر حوصله ساز است دل آب شده
شبنم از کوی تو با دیدهٔ حیران برخاست

ای خرد، عمر تو کم، در غم دنیا بنشین
ای جنون وقت تو خوش، بوی بهاران برخاست

این غزل گوشزد واله دانادل کن
آنکه از مهد، مسیحای سخندان برخاست

به صریر قلم پرده گشای تو حزین
شوری از حلقه مرغان خوش الحان برخاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.