۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۹

تا تشنه به خون، نرگس مستانه ی یار است
اندیشهٔ شیرینی جان، خواب و خمار است

در عشق حلال است مرا چاشنی شور
زخمم نمکستان شکر خندهٔ یار است

از قحط سخن سنج به لب مهر خموشی است
زین مرده دلان خامه ی امنا شمع مزار است

بر هم نزنم چشم به شبهای جدایی
صد شیشه ز پرگالهٔ دل بر مژه بار است

گل می کند از شرم، نهان دست نگاربن
تا پنجه ی مژگان تو در خون شکار است

غمخانهٔ دل بی تو چرا تیره نباشد؟
کارش همه، با روزنه ی دیده ی تار است

شمعی چو تو در انجمن عشق، حزین نیست
هر چشم زدن اشک تو با آه دچار است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.