۱۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۶

عالم تمام از رخ جانانه روشن است
از یک چراغ، کعبه و بتخانه روشن است

چون آفتاب، نور می آفاق را گرفت
گر کور نیستی ره میخانه روشن است

دارد رواق چشم ز خون دلم چراغ
تا باده هست، دیدهٔ پیمانه روشن است

امروز نیست بادهٔ دوشینه ات نهان
بر عالمی ز دیدن مستانه روشن است

از شمع آفتاب مثال سخن حزین
کلک سیاه روز تو را، خانه روشن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.