۱۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۹

هر زهر که چشمت به ایاغ دل ما ریخت
الماس شد، از دیدهٔ داغ دل ما ریخت

زلفت به مددکاری آن لب، نمکی چند
با مشک به هم کرد و به داغ دل ما ریخت

دم سردی ایّام چها کرد به حالم
زین باد، شبیخون به چراغ دل ما ریخت

جز در خم زلف تو کجا بود که امشب
خون از مژهٔ غم به سراغ دل ما ریخت؟

نخلی شد و بارش همه پیکان بلا گشت
هر تخم، که ناز تو به باغ دل ما ریخت

این شعله حزین ، کز دو جهان دود برآورد
سودای که یارب، به دماغ دل ما ریخت؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.