هوش مصنوعی: این شعر از حزین لاهیجی، غم و اندوه عمیق شاعر را از فراق و ناکامی‌های عاشقانه بیان می‌کند. او از اشک‌ها، بی‌قراری، و سوختن در آتش عشق سخن می‌گوید و از رفتن بهار و ناامیدی از وصال یار گلایه می‌کند. تصاویری مانند شمع سوخته، زلف تابدار، و خس آشیان نشان‌دهنده‌ی حالات روحی شاعر است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و غمگین است که درک آن به بلوغ عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند انتظار، ناامیدی، و مفاهیم عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۲۵۱

تا شمع من ز دیدهٔ شب زنده دار رفت
دود از سرم برآمد و اشک از کنار رفت

در پیچ و تاب حلقه آن زلف خم به خم
کاری که کرد، دست و دل من ز کار رفت

افسانه کم کنید که جوشید گریه ام
خوابم کنون ز دیده اختر شمار رفت

آشفته است حلقهٔ شوریدگان، مگر
حرفی از آن دو سلسلهٔ تابدار رفت؟

آتش ز ناله ام به خس آشیان فتاد
خاری که بود از چمنم یادگار، رفت

دیگر مگر میم چو سبو، در گلو کنید
دست من از کرشمهٔ ساقی ز کار رفت

ای ساده دل، وفای حریفان نظاره کن
گل ناکشیده ساغر خود را، بهار رفت

یک ره، گذر به خاک نشینان نمی کنی
عمرم چو نقش پا به ره انتظار رفت

زین جان بی نفس چه نوا خیزدت حزین
از ساز نغمهای نتراود، چو تار رفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.