هوش مصنوعی: این شعر از حزین لاهیجی، بیانگر احساسات شاعر دربارهٔ عشق نافرجام و رنج‌های عاطفی است. شاعر از دوری و بی‌وفایی معشوق شکایت دارد و احساس تنهایی و ناامیدی خود را بیان می‌کند. او از این که عشقش بی‌پاسخ مانده و معشوق به او توجهی نکرده، گلایه می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاطفی عمیق و پیچیده است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و رنج عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۲۷۱

غبار کلفت ایام، آشنا نگذاشت
میان آینه و عکس من صفا نگذاشت

خیال جلوه نازش، بهانه می طلبید
به سینه شیشهٔ دل را شکست و پا نگذاشت

تو آمدی و من از خویش منفعل ماندم
نثار راه تو جان داشتم، حیا نگذاشت

هلاک گوشهٔ دامان بی نیازی تو
به شمع کشتهٔ من منت صبا نگذاشت

کرشمه نیم نگه کرده بود با مردم
مروّت دل بیگانه آشنا نگذاشت

شبانه شکر تو را داشت زیر لب نفسم
به حیرتم که چرا چشم سرمه سا نگذاشت

حزین از آن سگ کو، تا به حشر ممنونم
که استخوان مرا زلّهٔ هما نگذاشت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.