هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام و دردهای عاشقی سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که یارش در کنارش نیست و عشقش بی‌پاسخ مانده است. همچنین، اشاره می‌کند که نومیدی و غم، ویژگی‌های همیشگی عاشقان است و عشق، خاکساری و فروتنی می‌طلبد. شاعر از زلف یارش به عنوان نمادی از آشفتگی روزگارش یاد می‌کند و تأکید می‌کند که غمگساری برای دردهایش وجود ندارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، پرداختن به موضوعاتی مانند نومیدی و غم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۲۷۷

خورشید به حسن یار من نیست
مه را نمک نگار من نیست

محروم بود همیشه عاشق
این است که در کنار من نیست

نومیدی عاشقان قدیم است
مخصوص به روزگار من نیست

جز لخت دل به غم سرشته
در دیدهٔ اشکبار من نیست

خاصیت عشق خاکساریست
زان پیش تو اعتبار من نیست

هر چند ز عشق خاکسارم
کس نیست که خاکسار من نیست

زلف تو بود به سجدهٔ شکر
که آشفته چو روزگار من نیست

منعم چه کنی ز عشق ناصح؟
غم دارم و غمگسار من نیست
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.