۱۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۶

تاکی ز جوی هر مژه ام اشک و خون رود
یک ره ز در درآ،که غم از دل برون رود

در پیش چشم من نگهت با رقیب بود
این داغ حسرت از دل آزرده چون رود؟

خون می رود ز دیدهٔ ما دل شکستگان
از شیشهٔ شکسته، می لاله گون رود

عطار زلف او چه کند با دماغ من؟
نشنیده ام ز فکر پریشان جنون رود

هرکس به عالم آمد و بشکست پای سعی
با دست خالی از در دنیای دون رود

گر طعنه زد، مرنج حزین از امام شهر
بسیار ازین میانهٔ عقل و جنون رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.