۱۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۱

ز خاموشی دلم را پاس الفت مدعا باشد
دمی هرگز نمی خواهم دو لب از هم جدا باشد

نگه دارد چرا در سینه، سالک عقدهٔ دل را
در آن وادی که خارش، ناخن مشکل گشا باشد

فرو ریزد اگر ایوان گردون، نیست پروایی
خرابات ارم بنیاد ما، عالی بنا باشد

به جرم بت پرستی از نظر افکنده ای ما را
چرا کس ای صنم این گونه کافر ماجرا باشد؟

حزین خسته دل را کشتی از بی التفاتی ها
چرا با آشنا، کس اینقدر دیرآشنا باشد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.