۱۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۴

خوش آن عاشق که شیدای تو باشد
بیابان گرد سودای تو باشد

سواد سومنات اعظم دل
خراب چشم شهلای تو باشد

من این دستی که افشاندم به کونین
به دامان تمنای تو باشد

گریبانگیر زهد پارسایان
نگاه باده پیمای تو باشد

ندارد ناله در چیزی که تأثیر
دل چون سنگ خارای تو باشد

شود دوزخ، گلستان خلیلم
اگر در دل تمنای تو باشد

گذارد هر که پا بر جسم خاکی
به طور عشق، موسای تو باشد

نشیند کی، دلی در سینه ای تنگ؟
که تنها گرد صحرای تو باشد

شفابخش دل ما دردمندان
لب لعل مسیحای تو باشد

کمندانداز گردنهای شیران
سر زلف چلیپای تو باشد

شکست کفر و کین، خونریز اسلام
ز مژگان صف آرای تو باشد

سرا پا دیده شد، آیینهٔ دل
که حیران سرا پای تو باشد

حزین ، ارام بخش تلخ کامان
نی کلک شکرخای تو باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.