۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۴

امشب که دل در آتش آن گلعذار بود
هر موی بر تنم رگ ابر بهار بود

غافل نمود چهره و دیدار، رو نداد
چشمی که داشتم به ره انتظار بود

محرومی وصال همین در فراق نیست
تا یار بود دیده به حیرت دچار بود

امروز طبع در پی فکر بلند نیست
شهباز ما همیشه همایون شکار بود

آن شاخ گل ز حال که پرسد درین چمن؟
چون من هزار عاشق بی اعتبار بود

ای گریه گرد غم ننشاندی چه فایده؟
بسیار خاطرم به تو امّیدوار بود

نبود به غیر سینهٔ خونین دلان حزین
دشتی که لاله اش جگر داغدار بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.