۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۶

دل در شکن زلفت، صبح طربی دارد
مهتاب بناگوشت فرخنده شبی دارد

در عربده می باشد چون ترک تقاضایی
مژگان تو پنداری از ما طلبی دارد

در میکده خاکم را پیمانه کنی یا رب
شاید دل حسرت کش لب را به لبی دارد

ای دل نشوی غافل از فیض بناگوشش
در پرده سواد خط صبح عجبی دارد

افسانه کند خوابش آشوب قیامت را
دل بیهده در کویش شور و شغبی دارد

بی رنج نشد حاصل، نه کفر نه ایمانم
از بتکده تا کعبه هر جا ادبی دارد

بگشای حزین چشمی کان مهر جهان آرا
در محمل هر ذرّه لیلی نسبی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.