۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۴

جلوه اش دامن نازی به دل ریش کشید
پادشه رخت به ویرانهٔ درویش کشید

سر به جیب دل آتشکده بردم گفتم
که چها ناوک آن شوخ جفاکیش کشید

فلک افتادهٔ من بود، به هندم انداخت
عاقبت کین ز من عافیت اندیش کشید

پس ازین روبهی دهر نخواهد دیدن
هرکجا کون خری بود فلک پیش کشید

صلح کل کرد حزین ، آنکه به عالم چون من
چه جفاها که ز بیگانه و از خویش کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.