۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۸

عشق تو که صد برهمن از کیش برآورد
آتش شد و دودم ز دل ریش برآورد

جا در دل تأثیر کند تا لب سوفار
هر ناوک آهی که دل از کیش برآورد

غم یار غریبی ست که دور از وطنان را
بُبرید ز بیگانه و از خویش برآورد

ممنون گرفتاری عشقیم که ما را
از ننگ دل عافیت اندیش برآورد

ز آلایش هستی شده ام پاک که عشقت
صد بار ز ننگ خودیم بیش برآورد

گر چشم تو بیمار بود وآن مژه فصّاد
پس خون دلم را ز چه با نیش برآورد؟

کی چارهٔ دردم شود از وصل که امروز
من پیرم و آن تازه جوان ریش برآورد؟

جام نگهی زد ره تقوای حزین را
مینای می از خرقهٔ درویش برآورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.