۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۷

ز آهم بیستون چرخ، آتش تاب می گردد
ز برق تیشهٔ من کوه آهن آب می گردد

ز بس در خود پی آن گوهر نایاب می گردم
گریبان من از سرگشتگی گرداب می گردد

به یاد روی آن گل پیرهن شب چون کشم آهی
کتان طاقتم را پرتو مهتاب می گردد

چه سازد با دل افسردگان شور و نوای من؟
نمک در دیدهٔ غافل نهادان خواب می گردد

حزین ازجوی خاطر سرو کلک جلوه زیب من
چه خون ها می خورد تا مصرعی سیراب می گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.