۱۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۰

از حرف سست توبه، لب را گزید باید
گر لب نمی کشد می، حسرت کشید باید

در عشق ناخوش و خوش شوریدگان بدانند
مطرب دم رسایی در نی دمید باید

شاید دهد دلش را با دوست آشنایی
در خانقاه صوفی، یک خم نبید باید

آشفته روزگارم، جایی قرار من نیست
بزمی که با حریفان، گفت و شنید باید

با آفتاب می زد، از یک پیاله شبنم
گر ذوق وصل داری، از خود برید باید

زلف سیه برافشان، شب را به مشک تر گیر
طرف نقاب بگشا،گر صبح عید باید

عشرت به کام خواهی، آیینه را به برگیر
عیش مدام خواهی، لب را مکید باید

این آن غزل که گفته پیش از حزین سنایی
این طرز گفتگو را از وی شنید باید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.