۱۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۷

موج حیات از آن گل رخساره نگسلد
فیض مدام از آن لب می خواره نگسلد

حیرت مرا چو آینه، وصل مدام داد
از روی یار، رشتهٔ نظاره نگسلد

بستند از ازل رگ جان را به تیغ او
پیوند دل ز غمزهٔ خونخواره نگسلد

شب برقع افکنی چو ز روی عرق فشان
تار نگاه ثابت و سیّاره نگسلد

زنّار و سبحه گو برود از کفم حزین
پیمان من ز زلف ستمکاره نگسلد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.