۱۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۵

خوش آنکه یار، کله گوشهٔ وفا شکند
صف کرشمه، نگه های آشنا شکند

به دیر و کعبه نماند درست پیمانی
به دوش و بر اگر آن طرّهٔ دوتا شکند

شکسته رنگی عشقم رسیده تا جایی
که شرم چهرهٔ من، رنگ کهربا شکند

برآورد به تماشا، سر از دریچه مهر
چو من به دامن عزلت کسی که پا شکند

کمال دولتم از عشق گشته سکّه به زر
ز رنگ کاهی من، نرخ کیمیا شکند

به چاره عقدهٔ دل در میان منه ترسم
که مفت، ناخن فکر گره گشا شکند

فلک به دردکشان، سنگ فتنه می بارد
دنی چو مست شود کاسهٔ گدا شکند

چنین که می نگرم خون عالمیست هدر
رواج جور تو، بازار خون بها شکند

رخ فرنگ تو ایمان به رو نماگیرد
شراب رنگ تو ناموس پارسا شکند

خموشی تو از آن شکوه خوشتر است حزین
که زلف آه تو را بخت نارسا شکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.