هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از رنجهای درونی خود میگوید و نه از ظلم روزگار. او بار گناهان خود را به دوش میکشد و تأکید میکند که حتی یک گناه کوچک در راه بندگی میتواند عالمی را به آتش بکشد. شاعر از دوری معشوق و انتظار دیدار او مینالد و خود را مانند شمعی میداند که جانش را فدا میکند. او همچنین از تهمتهای ناروا و رنجهای عاطفی خود سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاطفی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربههای زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'گریهٔ خونین' و 'آتش زدن عالم' ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۵۴۳
از کمال خویش نالم نی ز جور روزگار
زیر بار خود بود دستم، چو شاخ میوه دار
معصیت را خرد مشمر در دیار بندگی
عالمی را می توان آتش زدن از یک شرار
یاد منگر نگذرد از خاطر او دور نیست
آفتاب آن جا که باشد، سایه را نبود گذار
تهمت عیش از می گلرنگ، بیجا می کشم
گریهٔ خونین بود چون شیشه ما را درکنار
در هوای آنکه بنماید رخ، آن صبح امید
جان به کف دارد حزین ، چون شمع از بهر نثار
زیر بار خود بود دستم، چو شاخ میوه دار
معصیت را خرد مشمر در دیار بندگی
عالمی را می توان آتش زدن از یک شرار
یاد منگر نگذرد از خاطر او دور نیست
آفتاب آن جا که باشد، سایه را نبود گذار
تهمت عیش از می گلرنگ، بیجا می کشم
گریهٔ خونین بود چون شیشه ما را درکنار
در هوای آنکه بنماید رخ، آن صبح امید
جان به کف دارد حزین ، چون شمع از بهر نثار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.