۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۲

آمد شبی به خوابم، آن ماه پرنیان پوش
چون صبح پیرهن چاک، چون شمع طرّه بر دوش

از تاب باده چون گل، شبنم فشان ز عارض
و ز لعل ساده چون مل، سیلاب طاقت و هوش

گیسوی مشک فامش، پیوند با رگ جان
شمشاد خون خرامش، با شور حشر همدوش

طغرای خطّ سبزش، کان مصحفی ست ناطق
پیدا چو عکس طوطی زآیینهٔ بناگوش

افغان شب نشینان، افسانه سنج نازش
پیمانه ی صبوحی، از خون عاشقان نوش

از تاب جعد پر فن، دام بت و برهمن
خون وفا به گردن، زنّارکفر بر دوش

پروای دل نداری، خون شد ز بیقراری
دستی نمی گذاری بر سینه های پرجوش

گفتم فدای نامت، جان به لب رسیده
ای آهوی رمیده، غارتگر دل و هوش

خواهم ز یاری بخت، راهم فتد به کویت
تا وقت بازگشتن، دل را کنم فراموش

از تیر غمزهٔ او، بسمل جگر بر آذر
وز یاد جلوهٔ او بلبل چمن فراموش

گفتا حزین ندانی آیین جان فشانی
درکوی بی نشانی، بنشین و هرزه مخروش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.