۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۵۶

اگر من بیستون عشق را تعمیر می کردم
به آهی سنگ را چون سینه ناخن گیر می کردم

اگر همّت ز من می خواست دل های سحرخیزان
دم گرمی به کار آه بی تاثیر می کردم

دلی ز اندیشه فارغ داشتم در می پرستیها
به یک ساغر علاج عقل پرتزوبر می کردم

ندارد حسن لیلی چون من، از خود رفته مجنونی
سواد زلف او می گفتم و شبگیر می کردم

به یاد زلف مشکینش من شوریده سر، شبها
مسلسل قصه ای در حلقهٔ زنجیر می کردم

دل عاشق سخن، میشد اگر یک ره دچار من
حکایت ها از آن مژگان خوش تقریر می کردم

حزین گر می گشودم پرده از کار جم و جامش
دل دنیاپرستان را، ز عالم سیر می کردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.