هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر درد و دلِ شاعر از عشق و دل‌بستگی است. او از پریشانی دل، اسارت در عشق، و ناتوانی در برابر جذبه‌های معشوق سخن می‌گوید و با تصاویر شاعرانه‌ای مانند گل، غنچه، زلف پریشان، و چشم فسون‌ساز، احساسات خود را به تصویر می‌کشد. همچنین، شاعر به نقد زاهدان و دفاع از عشق حقیقی می‌پردازد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و انتقادی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۷۰۱

می شود دل چو گل از عیش پریشان چه کنم؟
غنچه سان گر نکشم سر به گریبان چه کنم؟

داده جمعیت دلهای اسیران بر باد
نکنم شکوه از آن زلف پریشان چه کنم؟

دل به آن چشم فسون ساز که چشمش مرساد
من گرفتم ندهم، با صف مژگان چه کنم؟

طعنه بر بی دل و دینان مزن ای زاهد شهر
دل و دین می برد آن نرگس فتان چه کنم؟

سر و سامان بود ارزانی ناقص خردان
من که دیوانهٔ عشقم سر و سامان چه کنم؟

چند گویی که به دل مهر بتان پنهان دار
بوی یوسف رود از مصر به کنعان چه کنم؟

من نه آنم که به دنبال دل از جا بروم
می کشد سوی خود آن سرو خرامان چه کنم؟

می زنم خویش به آن شعلهٔ بی باک حزین
بیش ازین نیست مرا طاقت هجران چه کنم؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.