هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی از حزین لاهیجی، شاعر ایرانی، بیانگر حالتهای روحی و عرفانی شاعر است. او از مستی عشق الهی، جدایی از خود و وابستگی به معشوق ازلی سخن میگوید. شاعر خود را در میانهٔ کشمکشهای درونی و عشق بیپایان میبیند و از مفاهیمی مانند کعبه و بتخانه بهصورت نمادین استفاده میکند تا دوگانگیهای وجودی خود را نشان دهد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از نمادهای پیچیدهٔ صوفیانه در این شعر، درک آن را برای مخاطبان جوانتر دشوار میسازد. همچنین، برخی از مضامین مانند مستی و جدایی از خود نیاز به بلوغ فکری دارد تا بهدرستی درک شود.
شمارهٔ ۷۰۳
ز مستی های صهبای ازل میخانهٔ خویشم
چو چشم خوش نگاهان سرخوش از پیمانهٔ خویشم
تجلی کرده در جانم جمال شعله رخساری
ز ایمانم چه پرسی؟ گبر آتش خانه خویشم
دلم چون شعله جواله با خود عشق می بازد
چراغ خلوت خاص خود و پروانه خویشم
به یک عکس است چشم، آیینهٔ تصویر را دایم
همین محو تماشای رخ جانانه خویشم
به امّید اسیری رفته ام از خود بیابانها
به ذوق آشنایی های او بیگانهٔ خویشم
برون از من نباشد جلوه گاهی حق و باطل را
خرابات دلم، هم کعبه هم بتخانهٔ خویشم
دل صد چاکم آراید حواس آشفتگیها را
که هم زلف پریشان خود و هم شانه خویشم
فسونی از نفس هر دم به گوشم می زند هستی
گران بالین خواب غفلت از افسانهٔ خویشم
شکستم قدر خود را در جهان از خوش عنانیها
من سرگشته، آب آسیای دانه خویشم
به آبا فخرکردن کار کودک مشربان باشد
فراموش است درس ابجد طفلانهٔ خویشم
خروش سینه چون سیلاب دارد پای کوبانم
طربناک از سماع نالهٔ مستانهٔ خویشم
به مطرب نیست حاجت چون جرس شوریده مغزان را
فغان خیز است دیوار و در کاشانهٔ خویشم
حزین از گوشهٔ دل پا برون ننهاده ام هرگز
اگر گنجم اگر دیوانه، در ویرانهٔ خویشم
چو چشم خوش نگاهان سرخوش از پیمانهٔ خویشم
تجلی کرده در جانم جمال شعله رخساری
ز ایمانم چه پرسی؟ گبر آتش خانه خویشم
دلم چون شعله جواله با خود عشق می بازد
چراغ خلوت خاص خود و پروانه خویشم
به یک عکس است چشم، آیینهٔ تصویر را دایم
همین محو تماشای رخ جانانه خویشم
به امّید اسیری رفته ام از خود بیابانها
به ذوق آشنایی های او بیگانهٔ خویشم
برون از من نباشد جلوه گاهی حق و باطل را
خرابات دلم، هم کعبه هم بتخانهٔ خویشم
دل صد چاکم آراید حواس آشفتگیها را
که هم زلف پریشان خود و هم شانه خویشم
فسونی از نفس هر دم به گوشم می زند هستی
گران بالین خواب غفلت از افسانهٔ خویشم
شکستم قدر خود را در جهان از خوش عنانیها
من سرگشته، آب آسیای دانه خویشم
به آبا فخرکردن کار کودک مشربان باشد
فراموش است درس ابجد طفلانهٔ خویشم
خروش سینه چون سیلاب دارد پای کوبانم
طربناک از سماع نالهٔ مستانهٔ خویشم
به مطرب نیست حاجت چون جرس شوریده مغزان را
فغان خیز است دیوار و در کاشانهٔ خویشم
حزین از گوشهٔ دل پا برون ننهاده ام هرگز
اگر گنجم اگر دیوانه، در ویرانهٔ خویشم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.