۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰۳

ز مستی های صهبای ازل میخانهٔ خویشم
چو چشم خوش نگاهان سرخوش از پیمانهٔ خویشم

تجلی کرده در جانم جمال شعله رخساری
ز ایمانم چه پرسی؟ گبر آتش خانه خویشم

دلم چون شعله جواله با خود عشق می بازد
چراغ خلوت خاص خود و پروانه خویشم

به یک عکس است چشم، آیینهٔ تصویر را دایم
همین محو تماشای رخ جانانه خویشم

به امّید اسیری رفته ام از خود بیابانها
به ذوق آشنایی های او بیگانهٔ خویشم

برون از من نباشد جلوه گاهی حق و باطل را
خرابات دلم، هم کعبه هم بتخانهٔ خویشم

دل صد چاکم آراید حواس آشفتگیها را
که هم زلف پریشان خود و هم شانه خویشم

فسونی از نفس هر دم به گوشم می زند هستی
گران بالین خواب غفلت از افسانهٔ خویشم

شکستم قدر خود را در جهان از خوش عنانیها
من سرگشته، آب آسیای دانه خویشم

به آبا فخرکردن کار کودک مشربان باشد
فراموش است درس ابجد طفلانهٔ خویشم

خروش سینه چون سیلاب دارد پای کوبانم
طربناک از سماع نالهٔ مستانهٔ خویشم

به مطرب نیست حاجت چون جرس شوریده مغزان را
فغان خیز است دیوار و در کاشانهٔ خویشم

حزین از گوشهٔ دل پا برون ننهاده ام هرگز
اگر گنجم اگر دیوانه، در ویرانهٔ خویشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.