۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶۶

ز خون دیده باشد مایه دار، اشک غم آشامان
به آب خویش گردد آسیای گوهر غلتان

به حال زار بیمار غم، ای تیغ ستم رحمی
سرم را بیش ازین مپسند بر زانوی غمخواران

بهار حسن را شرط است ابر دیدهء عاشق
مخند ای شاخ گل بر چشم گریان هواداران

اگر نبود تو را پروای مهجوران عجب نبود
نمی دانی دل رسوا، نمی فهمی غم پنهان

حزین دور از وطن زین صعب تر دردی نمی باشد
بلای الفت دونان، غم مهجوری یاران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.