هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی، با تصاویر زیبا و استعارههای غنی، به توصیف معشوق و احساسات شاعر نسبت به او میپردازد. شاعر از زیباییهای معشوق، تأثیر او بر دلها، و درد هجران سخن میگوید و آرزوی وصال را دارد. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند نور، ظلمت، و بهشت و دوزخ دیده میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعارهها و اصطلاحات ادبی نیاز به دانش ادبی نسبتاً بالایی دارند.
شمارهٔ ۷۸۰
ای طلعت سیمین بران آیینهٔ رخسار تو
صبح بناگوش بتان، یک پرتو از انوار تو
شد ملک دل ها سر به سر، از طرّه ات زیر و زبر
گبر و مسلمان خیره سر، در حلقهٔ زنّار تو
شبهای هجران شمه ای، از بخت ظلمت زای من
صبح قیامت لمعه ای، از پرتو دیدار تو
یا رب ندانم چون بود حال دل بیگانگان
باشد نسیم آشنا، سرگشته در گلزار تو
ای شمع بزم افروز من، جان مظهر زیباییت
ای مهر اختر سوز من، دل مشرق انوار تو
اشک دمادم ژاله ای از دامن صحرای من
برق تجلی لاله ای، از سینهٔ کهسار تو
با من تویی شب تا سحر، من مست خواب و بی خبر
خوش آنکه می آرد به سر با دولت بیدار تو
گر من مسلمان نیستم گبر دَرِ خویشم بخوان
عمری ست می بندم میان با رشت زنار تو
گلگشت کویت چون بود، یا رب که می آید مرا
خوشتر ز مژگان در نظر خار سر دیوار تو؟
نقد دل اهل وفا، آنجاست قلب ناروا
نوبت کجا افتد به ما در گرمی بازار تو؟
وصل تو ای آرام جان، باشد بهشت عاشقان
هرگز نباشد دوزخی، جز دوری از دیدار تو
دل عاشق و شیداکند، چون مذهبش حاشاکند
عاشق چه سان سودا کند، با طرهٔ طرار تو
دارد «حزین» خسته جان، نام خوشت ورد زبان
سنجد سحر با بلبلان، این نغمه درگلزار تو
صبح بناگوش بتان، یک پرتو از انوار تو
شد ملک دل ها سر به سر، از طرّه ات زیر و زبر
گبر و مسلمان خیره سر، در حلقهٔ زنّار تو
شبهای هجران شمه ای، از بخت ظلمت زای من
صبح قیامت لمعه ای، از پرتو دیدار تو
یا رب ندانم چون بود حال دل بیگانگان
باشد نسیم آشنا، سرگشته در گلزار تو
ای شمع بزم افروز من، جان مظهر زیباییت
ای مهر اختر سوز من، دل مشرق انوار تو
اشک دمادم ژاله ای از دامن صحرای من
برق تجلی لاله ای، از سینهٔ کهسار تو
با من تویی شب تا سحر، من مست خواب و بی خبر
خوش آنکه می آرد به سر با دولت بیدار تو
گر من مسلمان نیستم گبر دَرِ خویشم بخوان
عمری ست می بندم میان با رشت زنار تو
گلگشت کویت چون بود، یا رب که می آید مرا
خوشتر ز مژگان در نظر خار سر دیوار تو؟
نقد دل اهل وفا، آنجاست قلب ناروا
نوبت کجا افتد به ما در گرمی بازار تو؟
وصل تو ای آرام جان، باشد بهشت عاشقان
هرگز نباشد دوزخی، جز دوری از دیدار تو
دل عاشق و شیداکند، چون مذهبش حاشاکند
عاشق چه سان سودا کند، با طرهٔ طرار تو
دارد «حزین» خسته جان، نام خوشت ورد زبان
سنجد سحر با بلبلان، این نغمه درگلزار تو
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.