۱۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۵

هدف سینه ز من، ناوک مژگان از تو
سخت جانی ز من و سستی پیمان ازتو

کرد روزی که قضا، شادی و غم را قسمت
چشم خونبار ز ما شد، لب خندان از تو

گبر دیرینهٔ عشقم به حرم کارم نیست
دارم آتشکدهای در دل سوزان از تو

سر و سامان نثار تو کدام است مرا؟
در کفم چیست بگو، جان ز تو ایمان از تو

بوبت از غنچه پنهان ندمیده ست ولی
شوری افتاده به مرغان گلستان از تو

تو و مستوری حسن و من و رسوایی عشق
سینهٔ چاک ز من، عشوهٔ پنهان از تو

دل ناقوس فغانت چه خروشید حزین ؟
که خراشید دل گبر و مسلمان از تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.