۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۷

تا رفته از نظر، ز تنم جان برآمده
شرمندهام که در غمش آسان برآمده

از پیچ وتاب عشق ندارم شکایتی
دل در شکنج طره پیچان برآمده

یوسف صفت غمم ز جفای زمانه نیست
گلگونه ام به سیلی اخوان برآمده

از تیغ او مرا تن صدپاره خوش نماست
چون گل تنم به زخم نمایان برآمده

نگذاشته ست در جگرم داغ عشق نم
خونابه ای به کاوش مژگان برآمده

در تنگنای شهر چه سان وا شوم حزین ؟
دیوانهام به کوه و بیابان برآمده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.